گذشتهی ساده:
impersonatedشکل سوم:
impersonatedسومشخص مفرد:
impersonatesوجه وصفی حال:
impersonatingجعل هویت کردن، خود را بهجای دیگری جا زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
In that film he impersonates Napoleon.
او در آن فیلم نقش ناپلئون را بازی میکند.
He was caught trying to impersonate a police officer.
درحالی که وانمود میکرد افسر پلیس است، دستگیر شد.
His impersonation of his teacher was hilarious.
تقلید درآوردن او از معلمش مضحک بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impersonate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impersonate