فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Impersonate

ɪmˈpɜrːsneɪt ɪmˈpɜːsəneɪt

گذشته‌ی ساده:

impersonated

شکل سوم:

impersonated

سوم‌شخص مفرد:

impersonates

وجه وصفی حال:

impersonating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

جعل هویت کردن، خود را به‌جای دیگری جا زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

In that film he impersonates Napoleon.

او در آن فیلم نقش ناپلئون را بازی می‌کند.

He was caught trying to impersonate a police officer.

درحالی که وانمود می‌کرد افسر پلیس است، دستگیر شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

His impersonation of his teacher was hilarious.

تقلید درآوردن او از معلمش مضحک بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impersonate

  1. verb pretend to be another
    Synonyms:
    act play imitate mimic fake pretend portray represent enact personate ape masquerade as play a role act like act a part playact do mirror assume character make like put on an act pose as take the part of do an impression of pass oneself off as double as dress as ditto
    Antonyms:
    differ oppose reverse be original

ارجاع به لغت impersonate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impersonate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impersonate

لغات نزدیک impersonate

پیشنهاد بهبود معانی