گذشتهی ساده:
pretendedشکل سوم:
pretendedسومشخص مفرد:
pretendsوجه وصفی حال:
pretendingوانمود کردن، به خود بستن، تظاهر کردن
He pretends to be religious.
او تظاهر به مذهبی بودن میکند.
to pretend ignorance
خود را به نادانی زدن
She pretended anger.
خود را عصبانی نشان داد.
She pretended to be asleep.
خودش را به خواب زد.
Children were pretending to be astronauts.
بچهها وانمود میکردند که فضانورد هستند.
to pretend to the throne
مدعی تاج و تخت بودن
خیالی، موهوم، تخیلی، مجازی
تقلیدی، جعلی، ساختگی، دروغین، کاذب
pretend jewelry
جواهر بدلی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pretend» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pretend