با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Fish

fɪʃ fɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fished
  • شکل سوم:

    fished
  • سوم شخص مفرد:

    fishes
  • وجه وصفی حال:

    fishing
  • شکل جمع:

    fish

توضیحات

همچنین می‌توان از شکل جمع fishes به‌ جای fish استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable A1
    جانورشناسی ماهی، هر جانور آبزی، گوشت ماهی
    • - fried fish
    • - ماهی سرخ‌کرده
    • - smoked fish
    • - ماهی دودی
    • - a fish market
    • - بازار ماهی
  • noun countable
    رقصی که در آن رقصندگان خیلی به هم نزدیک شده و همدیگر را در آغوش می‌گیرند، نوعی بازی برا ی کودکان
  • noun countable
    کسی که زود در تور یا قلاب شیادان گیر می‌افتد
  • noun plural
    به‌صورت جمع انواع ماهیان
    • - different kinds of fish
    • - انواع ماهی‌ها
  • verb - intransitive
    ماهی گرفتن، ماهی صید کردن، به ماهیگیری رفتن، در آوردن (مانند ماهی از زیر آب)
    • - He fished a crumpled receipt out of his pocket.
    • - گشت و یک رسید مچاله‌شده را از جیب خود درآورد.
  • verb - transitive
    در منطقه‌ای خاص ماهیگیری کردن
    • - We fished all day.
    • - تمام روز ماهیگیری کردیم.
    • - fish and game regulations
    • - مقررات ماهی گیری و شکار
    • - Bears fish in the river.
    • - خرس‌ها در رودخانه ماهی می‌گیرند.
    • - to fish for pearls
    • - مروارید صید کردن
  • verb - intransitive
    جست‌وجو کردن، طلب کردن
    • - He started to fish around for a match.
    • - او شروع به جست‌وجو برای کبریت کرد.
    • - Kobra was always fishing for compliments.
    • - کبرا همیشه در پی این بود که از او تعریف بکنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد fish

  1. verb throwing bait to catch seafood
    Synonyms: angle, bait, bait the hook, bob, cast, cast one’s hook, cast one’s net, chum, extract, extricate, find, go fishing, haul out, net, produce, pull out, seine, trawl, troll

Phrasal verbs

  • fish out

    بیش‌ از حد صید کردن، بیش‌ از حد ماهی گرفتن، بیش از حد ماهیگیری کردن، ماهی جایی را تمام کردن، همه‌ی ماهی‌ها را بیرون کشیدن، کاملاً صید کردن

  • fish out of something

    (پس از جستجو) پیدا کردن یا در آوردن

Idioms

لغات هم‌خانواده fish

ارجاع به لغت fish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fish

لغات نزدیک fish

پیشنهاد بهبود معانی