فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fishing

ˈfɪʃɪŋ ˈfɪʃɪŋ

گذشته‌ی ساده:

fished

شکل سوم:

fished

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2

ماهیگیری، صید

Fishing requires patience and skill.

ماهیگیری نیاز به صبر و مهارت دارد.

They went fishing at the lake every summer.

آن‌ها هر تابستان برای صید به دریاچه می‌رفتند.

noun countable

محل ماهیگیری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

We spent the weekend at our favorite fishing spot.

آخرهفته را در محل ماهیگیری مورد علاقه‌مان گذراندیم.

The fishing in that river attracts many enthusiasts.

محل ماهیگیری در آن رودخانه علاقه‌مندان زیادی را به خود جذب می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fishing

  1. noun angling
    Synonyms:
    trawling trolling piscary fly-fishing

لغات هم‌خانواده fishing

  • verb - intransitive
    fish

ارجاع به لغت fishing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fishing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fishing

لغات نزدیک fishing

پیشنهاد بهبود معانی