گذشتهی ساده:
fishedشکل سوم:
fishedماهیگیری، صید
Fishing requires patience and skill.
ماهیگیری نیاز به صبر و مهارت دارد.
They went fishing at the lake every summer.
آنها هر تابستان برای صید به دریاچه میرفتند.
محل ماهیگیری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We spent the weekend at our favorite fishing spot.
آخرهفته را در محل ماهیگیری مورد علاقهمان گذراندیم.
The fishing in that river attracts many enthusiasts.
محل ماهیگیری در آن رودخانه علاقهمندان زیادی را به خود جذب میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fishing» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fishing