آخرین به‌روزرسانی:

Fishy

ˈfɪʃi ˈfɪʃi

شکل جمع:

fishies

صفت تفضیلی:

fishier

صفت عالی:

fishiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

مثل ماهی، ماهی‌دار، (مجازاً) موردتردید، مشکوک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The kitchen has a fishy smell.

آشپزخانه بوی ماهی می‌دهد.

fishy eyes

چشمان سرد و بی‌حالت

نمونه‌جمله‌های بیشتر

fishy behavior

رفتار مشکوک

She gave him a fishy glance.

نگاهی حاکی از شک و تردید به او افکند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fishy

  1. adjective doubtful, suspicious
    Synonyms:
    uncertain questionable dubious suspicious improbable unlikely ambiguous implausible problematic dubitable equivocal suspect odd funny far-fetched shady
    Antonyms:
    probable likely unquestionable unsuspicious honest truthful real aboveboard

لغات هم‌خانواده fishy

  • adjective
    fishy
  • verb - intransitive
    fish

سوال‌های رایج fishy

شکل جمع fishy چی میشه؟

شکل جمع fishy در زبان انگلیسی fishies است.

صفت تفضیلی fishy چی میشه؟

صفت تفضیلی fishy در زبان انگلیسی fishier است.

صفت عالی fishy چی میشه؟

صفت عالی fishy در زبان انگلیسی fishiest است.

ارجاع به لغت fishy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fishy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fishy

لغات نزدیک fishy

پیشنهاد بهبود معانی