شکل جمع:
fudgesدستکاری کردن، سرهمبندی کردن
طفره رفتن، این دست و آن دست کردن، (عمدا) پاسخ مبهم دادن، بهانه تراشیدن، تعلل کردن، پنهان شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He had to fudge an excuse for his absence.
او مجبور شد برای غیبتش بهانهای بتراشد.
The boss fudged the question of pay raises for as long as he could.
ارباب تا میتوانست دربارهی اضافه حقوقها تعلل کرد.
فریفتن، تقلب کردن
آهسته حرکت کردن
غذایی که از مخلوط شکلات و شیر و قند درست شده باشد
سخن بیمعنی و بیهوده، جفنگ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fudge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fudge