فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fudge

fʌdʒ fʌdʒ

شکل جمع:

fudges

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

دستکاری کردن، سرهم‌بندی کردن

verb - transitive

طفره رفتن، این دست و آن دست کردن، (عمدا) پاسخ مبهم دادن، بهانه تراشیدن، تعلل کردن، پنهان شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He had to fudge an excuse for his absence.

او مجبور شد برای غیبتش بهانه‌ای بتراشد.

The boss fudged the question of pay raises for as long as he could.

ارباب تا می‌توانست درباره‌ی اضافه حقوق‌ها تعلل کرد.

verb - intransitive

فریفتن، تقلب کردن

آهسته حرکت کردن

noun

غذایی که از مخلوط شکلات و شیر و قند درست شده باشد

noun

سخن بی‌معنی و بیهوده، جفنگ

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fudge

  1. verb fake, misrepresent
    Synonyms:
    falsify misrepresent exaggerate overstate cook up embellish color slant pad magnify embroider equivocate evade dodge hedge shuffle stall avoid patch
    Antonyms:
    tell truth

ارجاع به لغت fudge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fudge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fudge

لغات نزدیک fudge

پیشنهاد بهبود معانی