گذشتهی ساده:
fudgedشکل سوم:
fudgedسومشخص مفرد:
fudgesوجه وصفی حال:
fudgingشکل جمع:
fudgesفاج (نوعی شیرینی که از مخلوط شکلات و شیر و قند درست شده باشد)
The fudge was so sweet that I couldn’t eat more than one piece.
فاج آنقدر شیرین بود که نتوانستم بیش از یک تکه بخورم.
Would you like a piece of fudge with your coffee?
دوست داری تکهای فاج با قهوهات بخوری؟
طفرهروی، پاسخ سربالا، کار سرهمبندیشده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Instead of a real solution, they offered a temporary fudge.
بهجای راهحلی واقعی، آنها راهحلی سرهمبندیشدهی موقتی ارائه دادند.
Her answer sounded like a fudge rather than a firm commitment.
جوابش بیشتر شبیه به پاسخی سربالا بود تا تعهدی قاطع.
طفره رفتن، این دست و آن دست کردن، (عمدا) پاسخ مبهم دادن، بهانه تراشیدن، تعلل کردن، پنهان شدن
He had to fudge an excuse for his absence.
او مجبور شد برای غیبتش بهانهای بتراشد.
The boss fudged the question of pay raises for as long as he could.
ارباب تا میتوانست دربارهی اضافه حقوقها تعلل کرد.
شکل جمع fudge در زبان انگلیسی fudges است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fudge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fudge