امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fuddle

ˈfʌdl ˈfʌdl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fuddled
  • شکل سوم:

    fuddled
  • سوم‌شخص مفرد:

    fuddles
  • وجه وصفی حال:

    fuddling
  • شکل جمع:

    fuddles

معنی

noun verb - transitive verb - intransitive
گیج کردن، سردرگم و هاج‌وواج شدن، دائم‌الخمر بودن، گیج کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fuddle

  1. verb To cause to be unclear in mind or intent
    Synonyms:
    confuse befuddle confound muddle puzzle intoxicate throw jumble discombobulate addle bewilder dizzy inebriate drink mix-up stupefy make drunk mystify perplex fox tipsify bedevil
  1. verb To muddle or stupefy with or as if with alcoholic drink
    Synonyms:
    befuddle drink besot booze
  1. noun A confused multitude of things
    Synonyms:
    clutter jumble muddle mare's nest welter smother
  1. verb To put into a state of confusion.
    Synonyms:
    befuddle

ارجاع به لغت fuddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fuddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fuddle

لغات نزدیک fuddle

پیشنهاد بهبود معانی