گذشتهی ساده:
representedشکل سوم:
representedسومشخص مفرد:
representsوجه وصفی حال:
representingنشان دادن، نمایش دادن، نمایاندن، فهماندن، نمایندگی کردن، وانمود کردن، بیان کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
In the movie, the priest is represented as an evil man.
در این فیلم کشیش به عنوان یک مرد خبیث تجسم شده است.
This painting represents a battlefield.
این نقاشی یک رزمگاه را نشان میدهد.
The dangers were represented as small.
مخاطرات را کوچک جلوه داده بودند.
Why do you represent the matter in this way?
چرا قضیه را اینگونه وصف میکنی؟
He represented himself as a doctor.
او خودش را بهعنوان دکتر جا زد.
The people represented their grievances to him.
مردم شکایات خود را به او ابراز میکردند.
representing sounds with letters
نشان دادن اصوات با حروف
"X" represents the unknown.
ایکس نشان مجهول است.
The cross represents Christianity.
صلیب علامت مسیحیت است.
John Donne's poetry represents a new style in English literature.
اشعار جاندان نمایشگر یک سبک جدید در ادبیات انگلیس است.
This new drug represents years of research.
این داروی جدید نتیجهی سالها پژوهش است.
At the wedding, the president was represented by his wife.
به جای رئیسجمهور همسر او در مراسم ازدواج شرکت کرد.
Hassan represents our company in London.
حسن نمایندهی شرکت ما در لندن است.
A cave represented home to them.
برای آنها غار به منزلهی خانه بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «represent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/represent