گذشتهی ساده:
representedشکل سوم:
representedسومشخص مفرد:
representsوجه وصفی حال:
representingنمایندگی کردن، نماینده بودن، به نمایندگی صحبت یا اقدام کردن، از طرف کسی عمل کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی متوسط
At the wedding, the president was represented by his wife.
بهجای رئیسجمهور، همسر او در مراسم ازدواج شرکت کرد.
Hassan represents our company in London.
حسن، نمایندهی شرکت ما در لندن است.
سیاست نمایندهی یک حوزه بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She represents the northern district in parliament.
او، نمایندهی حوزهی شمالی در مجلس است.
He was elected to represent the city in the national assembly.
او برای نمایندگی شهر در مجلس ملی انتخاب شد.
نماینده بودن، از طرف جایی در مسابقه شرکت کردن
She proudly represented her country at the international music festival.
او با افتخار به نمایندگی از کشورش، در جشنوارهی بینالمللی موسیقی شرکت کرد.
The athlete was chosen to represent Japan in the World Championship.
این ورزشکار، برای نمایندگی ژاپن در مسابقات قهرمانی جهان انتخاب شد.
اعتراض کردن به کسی، مطالبات خود را به کسی مطرح کردن، شکایت کردن، اظهار کردن (نگرانی، شکایت)
The people represented their grievances to him.
مردم شکایات خود را به او مطرح میکردند.
Employees were encouraged to represent any issues they faced to their supervisor.
از کارکنان خواسته شد، هر مشکلی که با آن مواجهاند به سرپرست خود مطرح کنند.
نمایش دادن، نشان دادن، بیان کردن
This painting represents a battlefield.
این نقاشی، رزمگاهی را نشان میدهد.
In the movie, the priest is represented as an evil man.
در این فیلم، کشیش بهعنوان مرد خبیثی تجسم شده است.
Why do you represent the matter in this way?
چرا قضیه را اینگونه وصف میکنی؟
The dangers were represented as small.
مخاطرات را کوچک جلوه داده بودند.
He represented himself as a doctor.
او خودش را بهعنوان دکتر جا زد.
نماد بودن، سمبل بودن، نمایندهی چیزی بودن، نشانهی چیزی بودن، نمایانگر چیزی بودن
The cross represents Christianity.
صلیب، علامت مسیحیت است.
"X" represents the unknown.
ایکس، نشانهی مجهول است.
A cave represented home to them.
برای آنها غار به منزلهی خانه بود.
John Donne's poetry represents a new style in English literature.
اشعار جاندان نمایشگر یک سبک جدید در ادبیات انگلیس است.
representing sounds with letters
نشان دادن اصوات با حروف
نشاندهنده بودن، بازتاب دادن، حاکی بودن، به معنای چیزی بودن، نتیجهی چیزی بودن
This new drug represents years of research.
این داروی جدید، نتیجهی سالها پژوهش است.
The new policy represents a significant change in government approach.
سیاست جدید، حاکی از تغییر چشمگیر در رویکرد دولت است.
گذشتهی ساده represent در زبان انگلیسی represented است.
شکل سوم represent در زبان انگلیسی represented است.
وجه وصفی حال represent در زبان انگلیسی representing است.
سومشخص مفرد represent در زبان انگلیسی represents است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «represent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/represent