صفت تفضیلی:
more impatientصفت عالی:
most impatientناشکیبا، بیصبر، بیتاب، بیحوصله، بداخلاق
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I was impatient to go to Sherry.
برای رفتن پیش شری بیتاب بودم.
His father was an impatient man.
پدرش مرد بیحوصلهای بود.
He was impatient with injustice.
او تاب و تحمل بیعدالتی را نداشت.
He is impatient of people who boast.
او نمیتوانست آدمهای خودستا را تحمل کند.
ناتوان در تحمل چیزی، نابردبار نسبت به
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impatient» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impatient