فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Thirsty

ˈθɜrːsti ˈθɜːsti

صفت تفضیلی:

thirstier

صفت عالی:

thirstiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2

تشنه، عطش‌دار، خشک، بی‌آب، مشتاق

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

to be thirsty

تشنه بودن

Running in the sun made her thirsty.

دوندگی در آفتاب او را تشنه کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He is thirsty for fame and glory.

آرزومند شهرت و افتخار است.

Water sinks rapidly into the thirsty ground.

آب به‌تندی در زمین خشک فرو‌می‌رود.

thirsty work

کار عطش‌انگیز

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thirsty

  1. adjective dry, desirous (especially for liquid)
    Synonyms:
    eager desirous anxious craving longing hungry keen avid inclined impatient yearning ardent greedy burning parched dehydrated thirsting agog itching for dying for wild for hankering lusting appetent partial to dry as dust bone-dry cottonmouthed juiceless waterless breathless arid sapless
    Antonyms:
    satisfied wet moist quenched

لغات هم‌خانواده thirsty

  • adjective
    thirsty

ارجاع به لغت thirsty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thirsty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thirsty

لغات نزدیک thirsty

پیشنهاد بهبود معانی