صفت تفضیلی:
thirstierصفت عالی:
thirstiestتشنه، عطشدار، خشک، بیآب، مشتاق
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to be thirsty
تشنه بودن
Running in the sun made her thirsty.
دوندگی در آفتاب او را تشنه کرد.
He is thirsty for fame and glory.
آرزومند شهرت و افتخار است.
Water sinks rapidly into the thirsty ground.
آب بهتندی در زمین خشک فرومیرود.
thirsty work
کار عطشانگیز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thirsty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thirsty