صفت تفضیلی:
more hungryصفت عالی:
most hungryگرسنه، دچار گرسنگی، حاکی از گرسنگی، گرسنگیآور، حریص، مشتاق
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
What's for lunch? I'm very hungry!
نهار چی داریم؟ خیلی گرسنهام!
food for hungry children in Africa
خوراک برای کودکان گرسنه در افریقا
A hungry man would do anything.
آدم گرسنه از هیچ کاری رویگردان نیست.
He is hungry for affection.
او تشنهی محبت است.
Reporters followed him hungrily everywhere.
خبرنگاران با ولع او را همهجا دنبال میکردند.
She is hungry for praise.
دلش تعریف میخواهد.
hungry for news
تشنهی خبر
a hungry look
نگاه حریص
a hungry soil
خاک بیقوت
power-hungry
تشنهی قدرت
He goes hungry until noon.
او تا ظهر ناشتا میماند.
A camel can go hungry for several days.
شتر میتواند چندین روز بیغذا بماند.
1- گرسنگی کشیدن 2- خوراک نخوردن، ناشتا ماندن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hungry» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hungry