Famished

ˈfæmɪʃt ˈfæmɪʃt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
قحطی‌زده، گرسنه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد famished

  1. adjective starving
    Synonyms:
    hungry empty hollow starved ravenous voracious hungering could eat a horse having the munchies ravening dog-hungry flying light starved to death
    Antonyms:
    full satisfied sated satiated

ارجاع به لغت famished

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «famished» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/famished

لغات نزدیک famished

پیشنهاد بهبود معانی