Famish

ˈfæmɪʃ ˈfæmɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
  • adverb
    گرسنگی دادن، گرسنگی کشیدن
    • - What's for lunch? I am famished!
    • - نهار چی داریم؟ دارم از گرسنگی می‌میرم!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد famish

  1. verb Die of food deprivation
    Synonyms: starve
  2. verb Be hungry; go without food
    Synonyms: starve, hunger
    Antonyms: feed, be full

ارجاع به لغت famish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «famish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/famish

لغات نزدیک famish

پیشنهاد بهبود معانی