Hunger

ˈhʌŋɡər ˈhʌŋɡə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hungers

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb B1
گرسنگی، اشتیاق، قحطی، گرسنه کردن، گرسنگی دادن، گرسنه شدن، اشتیاق داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Hunger forced them to eat grass.
- گرسنگی آن‌ها را وادار کرد که علف بخورند.
- to die of hunger
- از گرسنگی مردن
- Hunger made him steal.
- گرسنگی او را به دزدی واداشت.
- She has a hunger for science.
- او تشنه‌ی علم است.
- hunger for fame
- عطش شهرت
- If you eat some bread before a meal, your hunger will be reduced.
- اگر پیش از غذا کمی نان بخوری، اشتهایت کم خواهد شد.
- The poor hunger but they are not fed.
- بینوایان گرسنگی می‌کشند؛ اما به آن‌ها خوراک داده نمی‌شود.
- That man hungers after power.
- آن مرد تشنه‌ی قدرت است.
- Today the world hungers for ideals.
- امروزه دنیا مشتاق آرمان است.
- The besiegers hungered the town into surrender.
- محاصره‌کنندگان با گرسنگی (دادن) شهر را به زانو درآوردند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hunger

  1. noun appetite for food, other desire
    Synonyms: ache, appetence, appetency, appetition, a stomach for, big eyes, bottomless pit, craving, desire, emptiness, esurience, eyes for, famine, famishment, gluttony, greed, greediness, hungriness, longing, lust, mania, munchies, ravenousness, starvation, sweet tooth, vacancy, void, voracity, want, yearning, yen
    Antonyms: satiation, satisfaction

لغات هم‌خانواده hunger

ارجاع به لغت hunger

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hunger» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hunger

لغات نزدیک hunger

پیشنهاد بهبود معانی