(به گونهای که نشان میدهد شخصی گرسنه است) از روی گرسنگی، با گرسنگی، از روی گشنگی، با ولع
The sergeant gnawed hungrily at his cheese roll.
گروهبان از روی گشنگی، نونپنیرش رو مثل موش جوید.
He hungrily devoured six pieces of bread.
از روی گرسنگی شش تکه نان را بلعید.
(به گونهای که نشاندهندهی تمایل شدید به چیزی باشد) با میل مفرط، با ولع، از روی ولع، مشتاقانه، آرزومندانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Your competitors are hungrily eyeing your assets.
رقیبهای تو با ولع به داراییهای تو چشم دوختهاند.
She looked at him hungrily.
مشتاقانه به او نگاه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hungrily» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hungrily