با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Stomach

ˈstʌmək ˈstʌmək
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stomached
  • شکل سوم:

    stomached
  • سوم‌شخص مفرد:

    stomachs
  • وجه وصفی حال:

    stomaching
  • شکل جمع:

    stomachs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
کالبدشناسی معده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Eating too quickly can lead to indigestion and discomfort in the stomach.
- سریع غذا خوردن می‌تواند منجر به سوءهاضمه و ناراحتی در معده شود.
- The doctor examined her stomach to determine the cause of her abdominal pain.
- پزشک معده‌ی او را معاینه کرد تا علت درد شکم او را مشخص کند.
noun countable
کالبدشناسی شکم
- His stomach is big.
- شکم او گنده است.
- She lay on her stomach and read the paper.
- روی شکم خوابید و روزنامه را خواند.
verb - transitive
تحمل کردن، تاب آوردن
- we will not stomach another insult!
- دیگر توهین را تحمل نخواهیم کرد!
- She had to stomach the criticism and continue with her work.
- او مجبور شد انتقادات را تحمل کند و به کار خود ادامه دهد.
- He can't stomach spicy food.
- نمی‌تواند غذای تند را تاب بیاورد.
noun countable
میل، اشتها
- I had no stomach for meeting a criminal.
- میلی به ملاقات با یک تبهکار نداشتم.
- After the walk, we had a good stomach for dinner.
- پس از پیاده‌روی اشتهای ما برای شام خوب بود.
noun countable
جانورشناسی حفره‌ی معده‌مانند (حفره‌ای در جانور بی‌مهره که مشابه معده است)
- The earthworm's stomach is a simple cavity that aids in the digestion process.
- حفره‌ی معده‌مانند کرم خاکی حفره‌ای ساده است که به فرایند هضم کمک می‌کند.
- the stomach of the jellyfish
- حفره‌ی معده‌مانند چتر دریایی
noun
جانورشناسی شکمبه، سیرابی (بخشی که معده‌ی یک حیوان نشخوارکننده (مانند گاو یا گوسفند) را تشکیل می‌دهد)
noun
قدیمی روحیه
- The news of her promotion lifted her stomach.
- خبر ترفیعش روحیه‌اش را افزایش داد.
- Despite the setbacks, his stomach remained resilient.
- علی‌رغم ناکامی‌ها، روحیه‌اش مقاوم بود.
noun
قدیمی غرور
- His stomach was unbearable.
- غرورش تحمل‌ناپذیر بود.
- The boss's stomach displayed his ego.
- غرور رئیس منیت او را نشان می‌داد.
noun
قدیمی خشم
- The old man's stomach boiled.
- خشم پیرمرد فوران کرد.
- The bitterness in her stomach grew stronger.
- تندی خشمش قوی‌تر شد.
verb - transitive
قدیمی دلخور شدن، رنجیدن
- It is surprising how some people can easily stomach.
- تعجب‌آور است که چگونه برخی از مردم می‌توانند به‌راحتی دلخور شوند.
- He seemed to stomach.
- به نظر می‌رسید رنجیده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stomach

  1. noun digestive organ of animate being; exterior
    Synonyms: abdomen, abdominal region, belly, below the belt, breadbasket, gut, inside, insides, maw, paunch, pot, potbelly, solar plexus, spare tire, tummy
  2. noun appetite
    Synonyms: appetence, desire, inclination, mind, relish, taste, tooth
  3. verb endure, tolerate
    Synonyms: abide, bear, bear with, bite the bullet, brook, digest, grin and bear it, live with, put up with, reconcile oneself, resign oneself, stand, submit to, suffer, swallow, sweat, take, tolerate
    Antonyms: refuse, reject

Idioms

ارجاع به لغت stomach

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stomach» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stomach

لغات نزدیک stomach

پیشنهاد بهبود معانی