گذشتهی ساده:
stomachedشکل سوم:
stomachedسومشخص مفرد:
stomachsوجه وصفی حال:
stomachingشکل جمع:
stomachsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
با معدهی خالی
1- دچار تهوع 2- (امریکا - عامیانه) بیزار، ملول، منزجر
the eyes are bigger than the stomach
آرزوهای انسان همیشه بیش از نیاز واقعی اوست
دلم زیر و رو میشود، حالم به هم میخورد.
have (or get) butterflies (in one's stomach)
(عامیانه) بسیار دلواپس و عصبی بودن (مثلاً قبل از امتحان یا نطق)، دلهره داشتن، شور زدن دل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stomach» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stomach