گذشتهی ساده:
stomachedشکل سوم:
stomachedسومشخص مفرد:
stomachsوجه وصفی حال:
stomachingشکل جمع:
stomachsکالبدشناسی معده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
Eating too quickly can lead to indigestion and discomfort in the stomach.
سریع غذا خوردن میتواند منجر به سوءهاضمه و ناراحتی در معده شود.
The doctor examined her stomach to determine the cause of her abdominal pain.
پزشک معدهی او را معاینه کرد تا علت درد شکم او را مشخص کند.
کالبدشناسی شکم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His stomach is big.
شکم او گنده است.
She lay on her stomach and read the paper.
روی شکم خوابید و روزنامه را خواند.
تحمل کردن، تاب آوردن
we will not stomach another insult!
دیگر توهین را تحمل نخواهیم کرد!
She had to stomach the criticism and continue with her work.
او مجبور شد انتقادات را تحمل کند و به کار خود ادامه دهد.
He can't stomach spicy food.
نمیتواند غذای تند را تاب بیاورد.
میل، اشتها
I had no stomach for meeting a criminal.
میلی به ملاقات با یک تبهکار نداشتم.
After the walk, we had a good stomach for dinner.
پس از پیادهروی اشتهای ما برای شام خوب بود.
جانورشناسی حفرهی معدهمانند (حفرهای در جانور بیمهره که مشابه معده است)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The earthworm's stomach is a simple cavity that aids in the digestion process.
حفرهی معدهمانند کرم خاکی حفرهای ساده است که به فرایند هضم کمک میکند.
the stomach of the jellyfish
حفرهی معدهمانند چتر دریایی
جانورشناسی شکمبه، سیرابی (بخشی که معدهی یک حیوان نشخوارکننده (مانند گاو یا گوسفند) را تشکیل میدهد)
قدیمی روحیه
The news of her promotion lifted her stomach.
خبر ترفیعش روحیهاش را افزایش داد.
Despite the setbacks, his stomach remained resilient.
علیرغم ناکامیها، روحیهاش مقاوم بود.
قدیمی غرور
His stomach was unbearable.
غرورش تحملناپذیر بود.
The boss's stomach displayed his ego.
غرور رئیس منیت او را نشان میداد.
قدیمی خشم
The old man's stomach boiled.
خشم پیرمرد فوران کرد.
The bitterness in her stomach grew stronger.
تندی خشمش قویتر شد.
قدیمی دلخور شدن، رنجیدن
It is surprising how some people can easily stomach.
تعجبآور است که چگونه برخی از مردم میتوانند بهراحتی دلخور شوند.
He seemed to stomach.
به نظر میرسید رنجیده است.
با معدهی خالی
1- دچار تهوع 2- (امریکا - عامیانه) بیزار، ملول، منزجر
the eyes are bigger than the stomach
آرزوهای انسان همیشه بیش از نیاز واقعی اوست
دلم زیر و رو میشود، حالم به هم میخورد.
have (or get) butterflies (in one's stomach)
(عامیانه) بسیار دلواپس و عصبی بودن (مثلاً قبل از امتحان یا نطق)، دلهره داشتن، شور زدن دل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stomach» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stomach