فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Breadbasket

American: ˈbredˌbæskət British: ˈbredˌbæskət

شکل جمع:

breadbaskets

معنی و نمونه‌جمله

noun

سبد نان، (مجازاً) شکم، معده، ناحیه حاصلخیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Khuzestan can become the breadbasket of Iran.

خوزستان می‌تواند خوراک ایران را تأمین کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breadbasket

  1. noun an enlarged and muscular saclike organ of the alimentary canal; the principal organ of digestion
    Synonyms:
    stomach tummy -tum

ارجاع به لغت breadbasket

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breadbasket» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/breadbasket

لغات نزدیک breadbasket

پیشنهاد بهبود معانی