فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Tummy

ˈtʌmi ˈtʌmi

شکل جمع:

tummies

معنی و نمونه‌جمله

noun countable

شکم، معده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The baby's tummy hurts.

دل‌ بچه درد ‌می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tummy

  1. noun stomach
    Synonyms:
    belly abdomen gut pot paunch breadbasket insides below the belt spare tire solar plexus

ارجاع به لغت tummy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tummy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tummy

لغات نزدیک tummy

پیشنهاد بهبود معانی