فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Tummy

ˈtʌmi ˈtʌmi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tummies

معنی و نمونه‌جمله

  • noun countable
    شکم، معده
    • - The baby's tummy hurts.
    • - دل‌ بچه درد ‌می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد tummy

  1. noun stomach
    Synonyms: abdomen, belly, below the belt, breadbasket, gut, insides, paunch, pot, solar plexus, spare tire

ارجاع به لغت tummy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tummy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tummy

لغات نزدیک tummy

پیشنهاد بهبود معانی