با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Insides

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun plural
    (بدن) بخش‌های داخلی، (عامیانه) دل‌وروده
    • - He skinned the rabbit and removed the insides.
    • - پوست خرگوش را کند و بخش‌های داخلی بدنش را خارج کرد.
    • - The coffee scalded my insides.
    • - قهوه دل‌وروده‌ام رو سوزوند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد insides

  1. noun interior
    Synonyms: inner parts, internal organs, bowels, entrails, viscera, recesses, middle, center, belly, womb, heart, soul, contents, components, workings, guts, innards

ارجاع به لغت insides

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insides» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insides

لغات نزدیک insides

پیشنهاد بهبود معانی