شکل جمع:
belliesشکم، طبله، شکم دادن و باد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a fat man with a big belly
مردی چاق با شکمی گنده
The wounded cat was creeping on its belly.
گربهی زخمی بر روی شکم میخزید.
I don't have the belly for it.
میلی به آن ندارم.
in the belly of the ship
در شکم کشتی
The sheets on the line bellied out in the wind.
ملافههای روی رجه در باد، شکم داده بودند.
The company went belly up.
شرکت ورشکست شد.
شکم دادن، بیرون زدن، (مثل بادبان) پر باد شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «belly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/belly