امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tank

tæŋk tæŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tanked
  • شکل سوم:

    tanked
  • سوم‌شخص مفرد:

    tanks
  • وجه وصفی حال:

    tanking
  • شکل جمع:

    tanks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
تانکر، مخزن، باک، بشکه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- an oil tank
- مخزن نفت
- gasoline tank
- باک بنزین
noun countable C1
(نظامی) تانک
- The soldiers climbed into the tank, preparing for battle.
- سربازان به داخل تانک رفتند و برای نبرد آماده شدند.
- The tank's ammunition was loaded and ready for combat.
- مهمات تانک پر شده و آماده‌ی نبرد بود.
noun countable
استخر، دریاچه‌ی مصنوعی، تنگ
- The fish tank in the living room was sparkling clean.
- تنگ ماهی در اتاق نشیمن بسیار تمیز و درخشان بود.
- The tank was a popular spot for swimming and picnics in the summer.
- استخر مکانی محبوب برای شنا و گردش در تابستان بود.
noun countable informal
پوشاک تاپ رکابی، زیرپوش رکابی
- I need to buy a new tank for summer.
- برای تابستان باید یک زیرپوش رکابی جدید بخرم.
- His favorite tank is a bright red color.
- تاپ رکابی مورد علاقه‌اش رنگ قرمز روشن است.
verb - intransitive verb - transitive informal
اقتصاد شکست خوردن، موفق نشدن، ورشکسته شدن، زمین‌گیر شدن، از بین رفتن، خدشه‌دار شدن، کاهش یافتن، از ارزش افتادن
- The scandal caused the company's reputation to tank overnight.
- این رسوایی باعث شد که شهرت این شرکت یک شبه خدشه‌دار شود.
- Despite their best efforts, the team's performance tanked.
- علی‌رغم تلاش عالی آن‌ها، عملکرد تیم کاهش یافت.
- The restaurant's popularity tanked after the health code violation.
- محبوبیت این رستوران پس٬از نقض قوانین بهداشتی کاهش یافت.
verb - transitive verb - intransitive
عامدانه باختن، نتیجه را واگذار کردن
- The team decided to tank their final game.
- تیم تصمیم گرفت آخرین بازی خود را واگذار کند.
- The player chose to tank on purpose to avoid facing a tougher opponent in the next round.
- بازیکن عامدانه باختن را انتخاب کرد تا در دور بعدی با حریف سخت‌تر روبه‌رو نشود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tank

  1. noun A large container for liquids
    Synonyms: basin, container, cistern, cauldron, receptacle, vat, tub, aquarium, tankful, cooler, keg, vessel, jail, cask, pond, pool, tun, reservoir, vehicle, weapon
  2. noun A large (usually metallic) vessel for holding gases or liquids
    Synonyms: storage tank
  3. noun A freight car that transports liquids or gases in bulk
    Synonyms: tank car
  4. noun An enclosed armored military vehicle; has a cannon and moves on caterpillar treads
    Synonyms: army tank, armored-combat-vehicle, armoured-combat-vehicle

Phrasal verbs

  • tank up

    (عامیانه) 1- باک را پر کردن 2- میگساری کردن

ارجاع به لغت tank

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tank» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tank

لغات نزدیک tank

پیشنهاد بهبود معانی