در حال مرگ از گرسنگی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالوکیشنهای کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I am dying of hunger, let's find some food.
دارم از گرسنگی میمیرم، بیا یک غذایی پیدا کنیم.
After hiking all day, they felt like they were dying of hunger.
بعد از پیاده روی در کل روز، آنها حس میکردند که دارند از گرسنگی میمیرند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dying of hunger» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dying-of-hunger