سومشخص مفرد:
stuffsوجه وصفی حال:
stuffingپرشده، توپر، پر، سیر، لبریز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
No, no dessert – I’m stuffed.
نه دسر نمیخورم؛ سیر شدم.
The cake looks great, but I'm stuffed.
کیک خوشمزه به نظر میآد ولی دیگه سیر شدم.
(عامیانه) آدم مغرور و خودنما
(انگلیس - عامیانه) گمشو!، برو پی کار خودت!، خدا روزیت را جای دیگر بدهد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stuffed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stuffed