با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Exploded

American: ɪkˈsploʊd British: ɪkˈspləʊdɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    explodes
  • وجه وصفی حال:

    exploding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
منفجرشده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- the exploded ship
- کشتی منفجرشده
- the exploded nuclear reactors
- رآکتورهای هسته‌ای منفجرشده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exploded

  1. verb Cause to burst with a violent release of energy
    Synonyms: detonated, popped, fulminated, fired, torpedoed, discharged, sprung, collapsed, refuted, convulsed, blasted, mushroomed, split, fractured, erupted, flashed, ruptured, backfired, disproved, blown, deflated, broken
  2. verb To cause to be no longer believed or valued
    Synonyms: punctured, discredited, deflated, debunked
  3. verb Discredit
    Synonyms: confuted, steamed, seethed, raged, fumed, foamed, burnt, bristled, refuted, angered
    Antonyms: proven, confirmed
  4. verb To increase or expand suddenly, rapidly, or without control
    Synonyms: mushroomed
  5. verb To become manifest suddenly and in full force
    Synonyms: flared, erupted
  6. verb To come open or fly apart suddenly and violently, as from internal pressure
    Synonyms: burst, busted, popped, blown

لغات هم‌خانواده exploded

ارجاع به لغت exploded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exploded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/exploded

لغات نزدیک exploded

پیشنهاد بهبود معانی