امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Sprung

    sprʌŋ sprʌŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • مصدر:

      spring

    • گذشته‌ی ساده:

      sprang

    • سوم‌شخص مفرد:

      springs

    • وجه وصفی حال:

      springing

    معنی

    noun adverb
    قسمت سوم فعل Spring

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد sprung

    1. verb to set at liberty
      Synonyms:
      freed released liberated discharged loosed emancipated manumitted
    1. verb to have hereditary derivation
      Synonyms:
      derived descended issued
    1. verb develop into a distinctive entity
      Synonyms:
      come formed developed appeared begun originated started derived emerged issued risen arisen proceeded headed jumped bounced popped darted leapt shot hopped bolted flown emanated surged bent vaulted bounded skipped released stemmed birthed trapped warped welled rebounded reverberated recoiled ricochetted
    1. verb move forward by leaps and bounds
      Synonyms:
      jumped bounded bounced leapt
    1. verb to bound lightly
      Synonyms:
      hopped skipped skittered tripped
    1. verb to move off the ground by a muscular effort of the legs and feet
      Synonyms:
      jumped leapt vaulted hurdled
    1. verb to arise from a source; develop:
      Synonyms:
      stemmed

    ارجاع به لغت sprung

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «sprung» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sprung

    لغات نزدیک sprung

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی