۷۰٪ تخفیف نوروزی تا ۷ فروردین ۱۴۰۴ - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚
خرید با تخفیف

    Liberated

    ˈlɪbəreɪtɪd ˈlɪbəreɪtɪd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      liberates

    • وجه وصفی حال:

      liberating

    معنی

    adjective
    غیرسنتی، باز، آزاد

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد liberated

    1. verb release (gas or energy) as a result of a chemical reaction or physical decomposition
      Synonyms:
      released discharged freed delivered loosened unbound unchained emancipated rescued redeemed acquitted cleared loosed unloosened unloosed manumitted sprung
      Antonyms:
      confined
    1. verb give equal rights to; of women and minorities
      Synonyms:
      emancipated separated disengaged extracted purified analyzed sublimated
      Antonyms:
      restrained limited prevented
    1. adjective free from traditional social restraints
      Synonyms:
      emancipated

    ارجاع به لغت liberated

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «liberated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/liberated

    لغات نزدیک liberated

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه