با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Unbound

ənˈbaʊnd ˌʌnˈbaʊnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    unbinds
  • وجه وصفی حال:

    unbinding

معنی و نمونه‌جمله

adjective adverb
غیرمحدود، بی‌پایان، مقید‌نشده، رها‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- unbound electrons
- الکترون‌های آزاد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unbound

  1. adjective Not restrained or tied down by bonds
    Synonyms: loose, untied, unstapled, unfastened, unwrapped, unstitched, ungirt, ungagged
    Antonyms: bound, stapled, tied
  2. verb Untie or unfasten
    Synonyms: unfastened, unchained, untied, unloosened, unloosed, undone, unclasped, disengaged, slipped, loosened, loosed
    Antonyms: bounded
  3. verb To forgive
    Synonyms: liberated, cleared, released

ارجاع به لغت unbound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unbound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unbound

لغات نزدیک unbound

پیشنهاد بهبود معانی