فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unbosom

ʌnˈbʊzəm ʌnˈbʊzəm

گذشته‌ی ساده:

unbosomed

شکل سوم:

unbosomed

سوم‌شخص مفرد:

unbosoms

وجه وصفی حال:

unbosoming

معنی

verb - transitive

راز خود را فاش کردن، اسرار دل را گفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unbosom

  1. verb to participate in the sacrament of confession
    Synonyms:
    tell vent let out get-off-one-s-chest
  1. verb relieve oneself of troubling information
    Synonyms:
    relieve

Collocations

unbosom oneself

اسرار درونی خود را گفتن، درد دل کردن، فاش کردن

ارجاع به لغت unbosom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unbosom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unbosom

لغات نزدیک unbosom

پیشنهاد بهبود معانی