آخرین به‌روزرسانی:

Unborn

ʌnˈbɔːrn ˌʌnˈbɔːn

معنی و نمونه‌جمله

adjective

نزاده، هنوز زاده نشده، هنوز زاده نشده، هنوز ظاهرنشده، غیرمولد، نازاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

my message to the generations yet unborn

پیام من به نسل‌هایی که هنوز زاده نشده‌اند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unborn

  1. adjective not yet brought into existence
    Antonyms:
    born
  1. adjective
    Synonyms:
    future potential prospective expected anticipated latent incipient awaited embryonic enwombed in-utero

ارجاع به لغت unborn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unborn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unborn

لغات نزدیک unborn

پیشنهاد بهبود معانی