با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Unborn

ʌnˈbɔːrn ˌʌnˈbɔːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective
    نزاده، هنوز زاده نشده، هنوز زاده نشده، هنوز ظاهرنشده، غیرمولد، نازاد
    • - my message to the generations yet unborn
    • - پیام من به نسل‌هایی که هنوز زاده نشده‌اند
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد unborn

  1. adjective Not yet brought into existence
    Antonyms: born
  2. adjective
    Synonyms: embryonic, incipient, expected, future, prospective, potential, latent, enwombed, in-utero, anticipated, awaited

ارجاع به لغت unborn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unborn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unborn

لغات نزدیک unborn

پیشنهاد بهبود معانی