با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Born

ˈbɔːrn bɔːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bore
  • سوم شخص مفرد:

    bears
  • وجه وصفی حال:

    bearing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
مولد، مولود، متولد، زاد، زاییده شده، طبیعی، زاده، به وجود آمده، ذاتا، (عامیانه - محلی) از تولد به بعد، از آغاز
- born in Ardebil
- متولد اردبیل
- born on the fourth of July
- زاده در چهارم جولای (ژوئیه)
- French-born
- زاده‌ی (متولد) فرانسه
- He is a born optimist.
- او ذاتاً خوش‌بین است.
- He is a born athlete.
- ورزش در خون اوست.
- nobly born
- نجیب‌زاده، اشرافی
- in all my born days
- در همه‌ی عمرم
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد born

  1. adjective innate
    Synonyms: built-in, congenital, constitutional, deep-seated, essential, inborn, inbred, ingenerate, inherent, intrinsic, natural

ارجاع به لغت born

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «born» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/born

پیشنهاد بهبود معانی