بهطور کسلکننده، بهطور غیرهیجانانگیز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The novel has a boringly predictable ending.
این رمان پایانی کسلکنندهی قابلپیشبینی دارد.
The waiting time was boringly long.
زمان انتظار بهطور خسته کنندهای طولانی بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «boringly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boringly