آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ آبان ۱۴۰۴

    Pan

    pæn pæn

    گذشته‌ی ساده:

    panned

    شکل سوم:

    panned

    سوم‌شخص مفرد:

    pans

    وجه وصفی حال:

    panning

    شکل جمع:

    pans

    معنی pan | جمله با pan

    noun countable B1

    تابه‌، ماهی‌تابه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    He carefully placed the fish in the hot pan.

    ماهی را با احتیاط داخل تابه‌ی داغ گذاشت.

    I need to buy a new frying pan for my kitchen.

    من باید یک ماهی‌تابه‌ی جدید برای آشپزخانه بخرم.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی قالب (ظرف پخت‌وپز داخل فر)

    در انگلیسی بریتانیایی از tin استفاده می‌شود.

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The metal pan was still hot from the oven.

    قالب فلزی هنوز به‌خاطر فر داغ بود.

    She poured the batter into the pan and put it in the oven.

    او مایه‌ی کیک را در قالب ریخت و آن را در فر گذاشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    cake pan

    قالب کیک‌پزی

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی فرورفتگی توالت، چاله‌ی توالت، کاسه‌ی توالت

    She scrubbed the pan until it gleamed.

    کاسه‌ی توالت را تمیز کرد تا برق زد.

    Please check if the pan is clogged again.

    لطفاً بررسی کنید که آیا چاله‌ی توالت دوباره مسدود شده است.

    noun uncountable

    آدامس مخدر، پان‌پراگ

    She offered me a pan after our meal.

    بعداز غذا به من آدامس مخدر تعارف کرد.

    Chewing pan is a common practice in some cultures.

    جویدن پان‌پراگ در برخی از فرهنگ‌ها رایج است.

    verb - intransitive verb - transitive

    (آهسته) چرخاندن، حرکت دادن

    Never pan the camera except to follow motion.

    هرگز دوربین را نچرخان، مگر برای فیلم‌برداری از چیزی متحرک.

    The camera is panned to show the dog as it runs from left to right.

    برای نشان دادن سگی که از سمت چپ به راست می‌دود، دوربین حرکت می‌کند.

    verb - transitive informal

    (شدیداً) انتقاد کردن

    The play was panned by every newspaper in town.

    تمام روزنامه‌های شهر از آن نمایش انتقاد کردند.

    The art exhibition was panned by local critics for being unoriginal and uninspired.

    این نمایشگاه هنری توسط منتقدان محلی به‌دلیل غیراصولی بودن و الهام بخشیدن به آن شدیداً انتقاد شد.

    abbreviation adjective

    همه‌جنس‌گرا

    شکل کامل: pansexual

    Jamie proudly identifies as pan and embraces love in all its forms.

    جیمی با افتخار خود را شخصی همه‌جنس‌گرا معرفی می‌کند و عشق را در تمام اشکال آن در آغوش می‌کشد.

    Alex waved a flag that represented the pan community.

    الکس پرچمی را به اهتزاز درآورد که نشان‌دهنده‌ی جامعه‌ی همه‌جنس‌گرا است.

    prefix

    (-pan) بنیاد، پان (مربوط به تمام مکان‌ها و افراد یک گروه خاص)

    Their pan-African initiative aims to unite nations across the continent.

    طرح پیشنهادی پان آفریقایی‌شان با هدف متحد کردن ملت‌ها در سراسر قاره است.

    The pan-European project seeks to enhance connectivity among member states.

    پروژه‌ی بنیاد اروپایی به‌دنبال تقویت ارتباط بین کشورهای متحده است.

    noun countable

    کفه (ترازو)

    The ancient merchant inspected the pans before weighing his goods.

    تاجر باستانی قبل‌از وزن کردن کالاهای خود، کفه‌ها را بازرسی کرد.

    With a gentle nudge, he adjusted the pan to achieve perfect equilibrium.

    با یک حرکت آرام، کفه را تنظیم کرد تا به تعادل کامل برسد.

    verb - intransitive verb - transitive

    استخراج کردن

    Miners panned ten hours a day.

    معدنچیان روزی ده ساعت استخراج می‌کردند.

    She likes to pan for gems in the river.

    او دوست دارد جواهرات را در رودخانه استخراج کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pan

    1. noun container for cooking food
      Synonyms:
      pot vessel kettle bucket pail saucepan frying pan skillet casserole roaster sheet double boiler pannikin
    1. verb look, search for over a wide area
      Synonyms:
      scan sweep search follow track traverse move wash swing sift separate
    1. verb criticize strongly
      Synonyms:
      blame criticize condemn denounce knock slam censure roast reprehend disparage hammer cut up flay review unfavorably denunciate jeer at
      Antonyms:
      praise

    Phrasal verbs

    pan out

    1- (کان زر) طلا داشتن، زر دادن

    2- (عامیانه) نتیجه‌دادن، به‌ نتیجه رسیدن، موفقیت‌آمیز بودن

    Idioms

    put on the pan

    (امریکا) سخت نکوهش کردن، سخت انتقاد کردن

    flash in the pan

    شخص یا کسی که برای مدت کوتاهی موفقیت یا شهرت دارد

    out of the frying pan into the fire

    از چاله به چاه افتادن

    سوال‌های رایج pan

    گذشته‌ی ساده pan چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده pan در زبان انگلیسی panned است.

    شکل سوم pan چی میشه؟

    شکل سوم pan در زبان انگلیسی panned است.

    شکل جمع pan چی میشه؟

    شکل جمع pan در زبان انگلیسی pans است.

    وجه وصفی حال pan چی میشه؟

    وجه وصفی حال pan در زبان انگلیسی panning است.

    سوم‌شخص مفرد pan چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد pan در زبان انگلیسی pans است.

    ارجاع به لغت pan

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pan» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pan

    لغات نزدیک pan

    • - pamphlet
    • - pamphleteer
    • - pan
    • - pan out
    • - pan-american
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.