با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Tin

tɪn tɪn
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

نماد: Sn

عدد اتمی: 50

جرم اتمی: 118.71

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
شیمی عنصر شیمیایی قلع، عنصر قلع، فلز قلع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Tin is commonly used in the production of alloys.
- قلع معمولاً در تولید آلیاژها استفاده می‌شود.
- The tin was melted down to create new metal products.
- عنصر قلع ذوب شد تا به محصولات فلزی جدیدی تبدیل شود.
- The sculpture was crafted from recycled tin sheets.
- این مجسمه از ورقه‌های بازیافتی قلع ساخته شده است.
noun countable B1
انگلیسی بریتانیایی قوطی، حلبی، قوطی کنسرو (برای نگهداری غذا، رنگ و...)
- She opened a tin of soup for dinner.
- او برای شام یک کنسرو سوپ باز کرد.
- We found a tin filled with old coins in the attic.
- ما در اتاق زیرشیروانی حلبی‌ای پر از سکه‌های قدیمی پیدا کردیم.
countable B1
انگلیسی بریتانیایی ظرف نگهدارنده، ظرف سربسته (ظرف دردار فلزی مخصوص کیک و بیسکویت)
- She put the freshly baked cookies in a tin.
- او کلوچه ‌های تازه‌پخته‌شده را در ظرف نگهدارنده قرار داد.
- The birthday cake was carefully placed inside a large tin.
- کیک تولد را با احتیاط داخل ظرف سربسته‌ی بزرگی گذاشته بودند.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی قالب (ظرف فلزی بدون دربی که برای پخت غذا در فر از آن استفاده می‌شود)
- He greased the tin before pouring in the batter.
- قبل از ریختن خمیر، قالب را چرب کرد.
- The chef prepared the lasagna in a rectangular tin.
- سرآشپز لازانیا را در قالبی مستطیلی آماده کرد.
verb - transitive
با قلع یا حلبی پوشاندن، سفید کردن، حلب کردن، قلع‌کاری کردن
- We need to tin the copper pipes before installation.
- قبل‌از نصب باید لوله‌های مسی را قلع‌کاری کنیم.
- The craftsmen will tin the metal parts to prevent rusting.
- صنعت‌گران برای جلوگیری از زنگ‌زدگی قطعات فلزی را با قلع می‌پوشانند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tin

  1. noun a silvery malleable metallic element that resists corrosion; used in many alloys and to coat other metals to prevent corrosion; obtained chiefly from cassiterite where it occurs as tin oxide
  2. noun airtight sealed metal container for food or drink or paint etc; a closed metal container in which food is sold, a cylindrical metal container with a lid used for keeping liquid substances such as paint
    Synonyms: can, canister, tin-can, cannister
  3. noun a metal container with a lid used for keeping cakes or biscuits
  4. noun a metal container without a lid used for cooking food in the oven
  5. verb Preserve in a can or tin
    Synonyms: can, put up
  6. verb cover with a thin layer of tin

Collocations

ارجاع به لغت tin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tin

لغات نزدیک tin

پیشنهاد بهبود معانی