گذشتهی ساده:
searchedشکل سوم:
searchedسومشخص مفرد:
searchesوجه وصفی حال:
searchingشکل جمع:
searchesجستوجو کردن، کاوش کردن، جستوجو کردن، گشتن، بازرسی کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
I searched everywhere for my watch.
همهجا دنبال ساعتم گشتم.
The police searched the two arrested men.
پلیس آن دو مرد بازداشت شده را بازرسی بدنی کرد.
to search one's conscience
به وجدان خود مراجعه کردن
She searched his face to see if he was telling the truth.
برای اینکه بداند آیا راست میگوید یا نه به چهرهاش دقیقاً نگاه کرد.
Scientists are still searching for a cure to cancer.
دانشمندان هنوز دارند دربارهی درمان سرطان پژوهش میکنند.
جستوجو، تجسس، تکاپو، بازرسی، کاوش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the search for the missing ring
جستوجو برای یافتن حلقهی گمشده
the search for happiness
جستوجوی خوشبختی
Because of nightfall they had to give up their search.
به واسطهی فرا رسیدن شب مجبور شدند به تجسس خود خاتمه بدهند.
در جستجوی، به دنبال
(عامیانه) پاسخ پرسش تو را نمیدانم، من چه میدانم!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «search» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/search