امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Comb

koʊm kəʊm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    combed
  • شکل سوم:

    combed
  • سوم‌شخص مفرد:

    combs
  • وجه وصفی حال:

    combing
  • شکل جمع:

    combs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb A2
شانه، شانه کردن، جست‌وجو کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun adverb
شانه، شانه‌ای، شانه کردن
- She washed and combed her hair.
- موی خود را شست و شانه زد.
- a plastic comb
- شانه‌ی پلاستیکی
- combed cotton
- پنبه‌ی شانه‌خورده
- to comb a house for a missing book
- برای یافتن یک کتاب مفقود خانه را گشتن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد comb

  1. verb arrange hair
    Synonyms:
    adjust card cleanse curry disentangle dress groom hackle hatchel lay smooth rasp scrape separate smooth sort straighten tease untangle
  1. verb search by ransacking
    Synonyms:
    beat beat the bushes examine finecomb forage go through with fine-tooth comb grub hunt inspect investigate leave no stone unturned look high and low probe rake ransack rummage scour screen scrutinize search high heaven sift sweep turn inside out turn upside down

ارجاع به لغت comb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «comb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/comb

لغات نزدیک comb

پیشنهاد بهبود معانی