گذشتهی ساده:
curriedشکل سوم:
curriedسومشخص مفرد:
curriesوجه وصفی حال:
curryingشکل جمع:
curriesمالیدن، شانه یا قشو کردن، پرداخت کردن چرم
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
( currie =) کاری، زردچوبه هندی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He tried to curry favor with his boss.
او کوشید با خوشخدمتی خود را پیش رئیسش عزیز کند.
For dinner, we had curry and rice.
شام برنج و خورش کاری داشتیم.
(با رفتار وقیحانه) تلاش برای خشنود کردن کسی، سر کسی شیره مالیدن، (بهطور الکی) از کسی تعریف و تمجید کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «curry» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/curry