امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Curry

ˈkɜːri ˈkʌri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    curried
  • شکل سوم:

    curried
  • سوم شخص مفرد:

    curries
  • وجه وصفی حال:

    currying
  • شکل جمع:

    curries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb A2
مالیدن، شانه یا قشو کردن، پرداخت کردن چرم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun adverb
( currie =) کاری، زردچوبه هندی
- He tried to curry favor with his boss.
- او کوشید با خوش‌خدمتی خود را پیش رئیسش عزیز کند.
- For dinner, we had curry and rice.
- شام برنج و خورش کاری داشتیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد curry

  1. verb Give a neat appearance to
    Synonyms: groom, comb, dress, smooth, clean, brush, powder, prepare
  2. noun
    Synonyms: condiment, relish, sauce, seasoning

Idioms

  • curry favor (with somebody)

    (با رفتار وقیحانه) تلاش برای خشنود کردن کسی، سر کسی شیره مالیدن، (به‌طور الکی) از کسی تعریف و تمجید کردن

ارجاع به لغت curry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «curry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/curry

لغات نزدیک curry

پیشنهاد بهبود معانی