با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Casserole

ˈkæsəroʊl ˈkæsərəʊl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C2
غذا و آشپزی کسرول (نوعی غذای گوشتی که در ظرف بزرگ با دیواره‌ی عمیق در فر پخته می‌شود.)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She prepared a hearty chicken casserole for the family dinner.
- او کسرول مرغ مقوی برای شام خانوادگی آماده کرد.
- The recipe called for a mix of vegetables and cheese in the casserole.
- دستور پخت مخلوطی از سبزیجات و پنیر را در کسرول می‌خواست.
noun countable C2
قابلمه، آرام‌پز
- He brought a warm casserole to the potluck party.
- او یک قابلمه‌ی گرم به مهمانی غذای مختصر آورد.
- The casserole was filled with layers of cheese and vegetables.
- آرام‌پز را با لایه‌هایی از پنیر و سبزیجات پر کرده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد casserole

  1. noun dish consisting of a combination of cooked food
    Synonyms: covered dish, goulash, hash, meat pie, pot pie, pottage, stew, stroganoff

ارجاع به لغت casserole

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «casserole» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/casserole

لغات نزدیک casserole

پیشنهاد بهبود معانی