گذشتهی ساده:
quarrelledشکل سوم:
quarrelledسومشخص مفرد:
quarrelsوجه وصفی حال:
quarrellingشکل جمع:
quarrelsپرخاش، نزاع، دعوی، دعوا، ستیزه، اختلاف، گله، نزاع کردن، دعوی کردن، ستیزه کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My quarrel with the critics was partly due to their materialism.
ستیز من با هنرسنجان تا اندازهای مربوط به مادهگرایی آنها بود.
Lovers' quarrels end soon.
دعوای عشاق زود تمام میشود.
political quarrels
کشمکشهای سیاسی
Ali quarreled with Ahmad.
علی و احمد حرفشان شد.
don't quarrel with your boss!
با رئیس خودت بگومگو نکن!
Zarry and I quarreled over who should wash the dishes.
من و زری بر سر شستن ظرفها دعوایمان شد.
One can't quarrel with his statements -- he is telling the truth.
از اظهارات او نمیشود ایراد گرفت؛ چون راست میگوید.
I have no quarrel with the court's decision.
نسبت به رأی دادگاه حرفی ندارم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «quarrel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quarrel