با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Spar

spɑːr spɑː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
(دریانوردی) تیر، تیرک (کشتی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The spar of the sailboat broke during the storm.
- تیرک قایق بادبانی در طول طوفان شکست.
- The sailor climbed up the mast to fix the spar.
- ملوان از دکل بالا رفت تا تیرک را تعمیر کند.
noun
(هوانوردی) تیر حامل (تیر طولی و اصلی بال هواگرد)
- The spar is one of the most critical components of the airplane's wing structure.
- تیر حامل یکی از مهم‌ترین اجزای ساختار بال هواپیماست.
- The pilot reported a slight vibration in the spar during the flight.
- خلبان از لرزش خفیفی در تیر حامل در حین پرواز خبر داد.
verb - intransitive
مشاجره کردن، بگومگو کردن، جروبحث کردن
- Fruit sellers sparred with women at Tajrish Square.
- در میدان تجریش میوه‌فروشان با خانم‌ها جروبحث می‌کردند.
- The students sparred over the correct answer to the math problem.
- دانش‌آموزان بر سر پاسخ صحیح این مسئله‌ی ریاضی با هم بگومگو کردند.
verb - intransitive
ورزش (مشت‌زنی) تمرینی بازی کردن، دست‌گرمی بازی کردن
- The two boxers agreed to spar in the ring for a few rounds before their actual fight.
- این دو بوکسور توافق کردند که پیش از مبارزه‌ی واقعی خود چند راند دست‌گرمی بازی کنند.
- The young boxer sparred with his coach to improve his footwork and technique.
- بوکسور جوان با مربی خود تمرین کرد تا حرکات پا و تکنیک خود را بهبود ببخشد.
noun
زمین‌شناسی اسپار (نوعی کانی بلورین شفاف تا نیمه‌شفاف)
- The crystalline structure of the spar makes it a popular decorative stone for jewelry.
- ساختار کریستالی اسپار آن را به سنگ تزئینی محبوبی برای جواهرات تبدیل کرده است.
- The spar deposit in the area was known for its high purity and quality.
- کانسار اسپار در این منطقه به خلوص و کیفیت بالا شهرت داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spar

  1. verb To fight for sport
    Synonyms: box, fight, scrap, argue, bar, wrestle, beam, bicker, boom, contend, contest, dispute, gaff, exchange blows, mast, pole, quarrel, rafter, sprit, strike, timber, wrangle
  2. noun Making the motions of attack and defense with the fists and arms; a part of training for a boxer
    Synonyms: sparring match, pugilism, sparring, fight, contest

ارجاع به لغت spar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spar

لغات نزدیک spar

پیشنهاد بهبود معانی