با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Misunderstanding

    ˌmɪsʌndərˈstændɪŋ ˌmɪsʌndəˈstændɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      misunderstood

    • شکل سوم:

      misunderstood

    • سوم‌شخص مفرد:

      misunderstands

    • شکل جمع:

      misunderstandings

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun B2
    سوء تفاهم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - the war was due more to misunderstanding than to conflicts of interest
    - جنگ بیشتر به علت سوء تفاهم بود تا تضاد منافع
    - There's been some misunderstanding; I meant ten in the morning, not ten at night.
    - لابد سوء تفاهمی پیش آمده است؛ منظورم ده صبح بود نه ده شب.
    - the new misunderstanding between labor and management
    - اختلاف جدید میان کارگران و کارفرمایان
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد misunderstanding

    1. noun instance of having the wrong idea
      Synonyms: confounding, confusion, delusion, error, false impression, misapprehension, misconception, misconstruction, misinterpretation, misjudgment, misreckoning, mistake, mix-up
      Antonyms: comprehension, understanding
    2. noun argument, fight
      Synonyms: bad vibes, blowup, breach, break, clash, conflict, crossed wires, debate, difference, difficulty, disagreement, discord, dissension, falling-out, feud, fuss, quarrel, rift, row, run-in, rupture, set-to, sour note, spat, squabble, tiff, variance, words
      Antonyms: agreement, concord, concurrence, harmony, peace

    ارجاع به لغت misunderstanding

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «misunderstanding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/misunderstanding

    لغات نزدیک misunderstanding

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی