فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Wage

weɪdʒ weɪdʒ

گذشته‌ی ساده:

waged

شکل سوم:

waged

سوم‌شخص مفرد:

wages

وجه وصفی حال:

waging

شکل جمع:

wages

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

مزد، دستمزد، اجرت، کارمزد، دسترنج، اجر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

They received their wages in cash and in wheat.

مزد خود را به صورت پول نقد و گندم دریافت کردند.

minimum wage

حداقل دستمزد

نمونه‌جمله‌های بیشتر

wage freeze

تثبیت دستمزدها

The wages of sin is death.

جزای گناه، مرگ است.

The average wage of an unskilled laborer is $ 6 per hour.

مزد متوسط عمله‌ی ساده، شش دلار در ساعت است.

verb - transitive

حمل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
verb - intransitive

جنگ بر پا کردن

to wage war against the enemy

در برابر دشمن جنگیدن

We must wage a campaign against illiteracy.

ما باید بر ضد بی‌سوادی پیکار کنیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wage

  1. verb carry on
    Synonyms:
    do conduct practice engage in pursue undertake carry out fulfill proceed with make prosecute
    Antonyms:
    stop halt cease
  1. noun earnings for work
    Synonyms:
    pay earnings payment salary compensation remuneration recompense reward returns return receipts price fee share take cut hire allowance stipend emolument bread take-home sugar bacon bacon and eggs

ارجاع به لغت wage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wage

لغات نزدیک wage

پیشنهاد بهبود معانی