گذشتهی ساده:
wagedشکل سوم:
wagedسومشخص مفرد:
wagesوجه وصفی حال:
wagingشکل جمع:
wagesمزد، دستمزد، اجرت، کارمزد، دسترنج، اجر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
They received their wages in cash and in wheat.
مزد خود را به صورت پول نقد و گندم دریافت کردند.
minimum wage
حداقل دستمزد
wage freeze
تثبیت دستمزدها
The wages of sin is death.
جزای گناه، مرگ است.
The average wage of an unskilled laborer is $ 6 per hour.
مزد متوسط عملهی ساده، شش دلار در ساعت است.
جنگ بر پا کردن
to wage war against the enemy
در برابر دشمن جنگیدن
We must wage a campaign against illiteracy.
ما باید بر ضد بیسوادی پیکار کنیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wage» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wage