گذشتهی ساده:
fulfilledشکل سوم:
fulfilledسومشخص مفرد:
fulfillsوجه وصفی حال:
fulfillingحالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی fulfil است.
انجام دادن، به انجام رساندن، (به قول و غیره) عمل کردن، وفا کردن، به پایان رساندن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
I will fulfill my promise.
قول خود را انجام خواهم داد.
He fulfilled his pledge to cut taxes.
او به تعهد و قول خود مبنی بر کاهش مالیات عمل کرد.
You ought to fulfill your duties toward your mother
تو باید به وظایف خود نسبت به مادرت عمل کنی.
She failed to fulfil her obligations.
او نتوانست به تعهدات خود عمل کند.
Your commands shall be fulfilled.
فرمانهای شما انجام خواهد شد.
خشنود کردن، راضی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I'm looking for work that will fulfill me.
به دنبال کاری هستم که مرا راضی کند.
My job doesn't fulfill me.
شغلم مرا خشنود نمیکند.
واجد بودن، دارا بودن
to fulfil the requirements of entry to the university
شرایط ورود به دانشگاه را دارا بودن
She hasn't yet fulfilled the requirements needed to graduate.
او هنوز الزامات لازم برای فارغالتحصیلی را دارا نیست.
اجرا کردن، بهکار گرفتن
to fulfill the terms of a contract
مفاد قراردادی را اجرا کردن
He has a lot of talent, but he hasn't really fulfilled his potential.
او استعداد زیادی دارد اما تاکنون پتانسیل خود را به کار نگرفته است.
به واقعیت تبدیل کردن، درست درآمدن، برآورده کردن
His prophecies were all fulfilled.
پیشگوییهای او همه درست در آمد.
to fulfill expectations
به واقعیت تبدیل کردن انتظارات
to fulfil a desire
آرزویی را برآورده کردن
May God fulfill your prayers.
خداوند دعاهای تو را مستجاب کند.
to fulfill a need
نیازی را رفع کردن
خواستههای (یا استعدادها و غیره) خود را برآوردن، کامیاب شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fulfill» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fulfill