گذشتهی ساده:
vacationedشکل سوم:
vacationedسومشخص مفرد:
vacationsوجه وصفی حال:
vacationingشکل جمع:
vacationsتعطیل، فرویش (فرویشان) بیکاری، مرخصی، مهلت، آسودگی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
سفر تعطیلی (تعطیلات)، فراغت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سفر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to be on vacation
در تعطیلات بودن
We saw many vacationing Japanese.
ژاپنیهای فراوانی را که در تعطیلات بودند دیدیم.
to vacation in Shiraz
تعطیلات خود را در شیراز گذراندن
مرخصی گرفتن، به تعطیل رفتن، تعطیلات خود را گذراندن، مرخصی رفتن، فرویش گذراندن
We are allowed to take two weeks of vacation with pay annually.
ما مجاز هستیم که هرسال دو هفته مرخصی با حقوق بگیریم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «vacation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vacation