فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Furlough

ˈfɜːrloʊ ˈfɜːləʊ

گذشته‌ی ساده:

furloughed

شکل سوم:

furloughed

سوم‌شخص مفرد:

furloughs

وجه وصفی حال:

furloughing

شکل جمع:

furloughs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

(کارمند یا کارگر) از کار برکنار کردن (به‌ویژه به‌طور موقت)، مرخصی اجباری

verb - transitive

مرخصی دادن، مرخص کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

he was furloughed two days ago.

دو روز پیش به او مرخصی دادند.

noun

(به‌ویژه سرباز وظیفه) مرخصی

a three-day furlough

مرخصی سه روزه

to be on furlough

در مرخصی بودن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد furlough

  1. noun leave of absence
    Synonyms:
    leave liberty layoff rest and relaxation rest and recuperation rest and recreation R&R

ارجاع به لغت furlough

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «furlough» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/furlough

لغات نزدیک furlough

پیشنهاد بهبود معانی