گذشتهی ساده:
discontinuedشکل سوم:
discontinuedسومشخص مفرد:
discontinuesوجه وصفی حال:
discontinuingادامه ندادن، بس کردن، موقوف کردن، قطع کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Bus service between these two cities has been discontinued.
خدمات اتوبوسرانی بین این دو شهر قطع شده است.
I am planning to discontinue my subscription.
خیال دارم آبونمان خود را قطع کنم.
She wanted to discontinue her education.
او میخواست از تحصیل دست بکشد.
After the death of her partner, she discontinued the firm.
پس از مرگ شریکش تجارتخانه را تعطیل کرد.
The delivery of mail to homes was discontinued for two days.
تحویل پست به منازل دو روز متوقف شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «discontinue» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/discontinue