از هم گسستن، از هم دریدن، از هم جدا کردن، از هم بریدن
the dissevered carcass of the cow
لاشهی ازهم بریدهشده (قطعهقطعهشده)ی گاو
بخش کردن، (به اجزا) تقسیم کردن، ناهمبسته کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He would not dissever knowledge from the art of living.
او دانش را از هنر زیستن جدا نمیدانست.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dissever» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dissever