گذشتهی ساده:
commutedشکل سوم:
commutedسومشخص مفرد:
commutesوجه وصفی حال:
commutingشکل جمع:
commutes(بین خانه و محلکار، بین شهر و حومه آن) رفتوآمد کردن
I commute to work every morning by train.
من هر روز صبح با قطار به سرکار میروم.
He usually commutes for over an hour each day.
او معمولاً هر روز بیش از یک ساعت در رفتوآمد است.
Ghodsi commuted to Karaj every day.
قدسی هر روز به کرج رفتوآمد میکرد.
جبران کردن، تاوان دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She hoped to commute for her past mistakes.
او امیدوار بود که اشتباهات گذشتهی خود را جبران کند.
To find peace, she needed to commute for her actions.
برای یافتن آرامش، او باید تاوان کارهایش را بدهد.
حقوق (حکم، مجازات) سبکتر کردن، تخفیف دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
The judge commuted the death sentence to life imprisonment.
قاضی حکم اعدام را به حبس ابد تخفیف داد.
The clemency board voted unanimously to commute the sentences of several inmates.
هیئت عفو به اتفاق آرا به سبکتر کردن مجازات چند زندانی رأی داد.
تبدیل کردن
The new technology can commute waste materials into usable energy.
فناوری جدید میتواند مواد زائد را به انرژی قابل استفاده تبدیل کند.
Scientists aim to commute carbon dioxide into oxygen during photosynthesis.
هدف دانشمندان تبدیل دیاکسید کربن به اکسیژن در طول فتوسنتز است.
اقتصاد تغییر دادن روش پرداخت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
He wanted to commute his monthly pension salary into a lump sum.
او میخواست حقوق ماهیانهی بازنشستگی خود را به یک مبلغ یکجا تبدیل کند.
They chose to commute their vacation days into cash bonuses.
آنها تصمیم گرفتند روزهای تعطیل خود را به پاداش نقدی تغییر دهند.
(بین خانه و محلکار) رفتوآمد
She enjoys listening to podcasts during her commute.
او در طول رفتوآمدش از گوش دادن به پادکست لذت میبرد.
The commute can be stressful in heavy traffic.
رفتوآمد در ترافیک سنگین میتواند استرسزا باشد.
(در هر رفتوآمد) مسافت
The long commute can be exhausting for many workers.
مسافت طولانی رفتوآمد میتواند برای بسیاری از کارکنان خستهکننده باشد.
They decided to move closer to the office to reduce their commute.
آنها تصمیم گرفتند برای کاهش مسافت رفتوآمد خود به جایی نزدیکتر به دفتر نقلمکان کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «commute» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commute