آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ بهمن ۱۴۰۳

    Commute

    kəˈmjuːt kəˈmjuːt

    گذشته‌ی ساده:

    commuted

    شکل سوم:

    commuted

    سوم‌شخص مفرد:

    commutes

    وجه وصفی حال:

    commuting

    شکل جمع:

    commutes

    معنی commute | جمله با commute

    verb - intransitive C1

    (بین خانه و محل‌کار، بین شهر و حومه آن) رفت‌وآمد کردن

    I commute to work every morning by train.

    من هر روز صبح با قطار به سرکار می‌روم.

    He usually commutes for over an hour each day.

    او معمولاً هر روز بیش از یک ساعت در رفت‌وآمد است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Ghodsi commuted to Karaj every day.

    قدسی هر روز به کرج رفت‌وآمد می‌کرد.

    verb - intransitive

    جبران کردن، تاوان دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    She hoped to commute for her past mistakes.

    او امیدوار بود که اشتباهات گذشته‌ی خود را جبران کند.

    To find peace, she needed to commute for her actions.

    برای یافتن آرامش، او باید تاوان کارهایش را بدهد.

    verb - transitive

    حقوق (حکم، مجازات) سبک‌تر کردن، تخفیف دادن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    The judge commuted the death sentence to life imprisonment.

    قاضی حکم اعدام را به حبس ابد تخفیف داد.

    The clemency board voted unanimously to commute the sentences of several inmates.

    هیئت عفو به اتفاق آرا به سبک‌تر کردن مجازات چند زندانی رأی‌ داد.

    verb - transitive formal

    تبدیل کردن

    The new technology can commute waste materials into usable energy.

    فناوری جدید می‌تواند مواد زائد را به انرژی قابل استفاده تبدیل کند.

    Scientists aim to commute carbon dioxide into oxygen during photosynthesis.

    هدف دانشمندان تبدیل دی‌اکسید کربن به اکسیژن در طول فتوسنتز است.

    verb - transitive

    اقتصاد تغییر دادن روش پرداخت

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    He wanted to commute his monthly pension salary into a lump sum.

    او می‌خواست حقوق ماهیانه‌ی بازنشستگی خود را به یک مبلغ یکجا تبدیل کند.

    They chose to commute their vacation days into cash bonuses.

    آن‌ها تصمیم گرفتند روزهای تعطیل خود را به پاداش نقدی تغییر دهند.

    noun countable informal

    (بین خانه و محل‌کار) رفت‌وآمد

    She enjoys listening to podcasts during her commute.

    او در طول رفت‌وآمدش از گوش دادن به پادکست لذت می‌برد.

    The commute can be stressful in heavy traffic.

    رفت‌وآمد در ترافیک سنگین می‌تواند استرس‌زا باشد.

    noun

    (در هر رفت‌‌وآمد) مسافت

    The long commute can be exhausting for many workers.

    مسافت طولانی رفت‌وآمد می‌تواند برای بسیاری از کارکنان خسته‌کننده باشد.

    They decided to move closer to the office to reduce their commute.

    آن‌ها تصمیم گرفتند برای کاهش مسافت رفت‌وآمد خود به جایی نزدیک‌تر به دفتر نقل‌مکان کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد commute

    1. verb travel to work
      Synonyms:
      go back and forth drive take the bus/subway/train
    1. verb reduce punishment
      Synonyms:
      decrease reduce shorten soften alleviate mitigate curtail modify
      Antonyms:
      increase lengthen
    1. verb exchange, trade
      Synonyms:
      change transfer exchange substitute convert transform switch translate transpose interchange trade transmute metamorphose transfigure transmogrify barter
      Antonyms:
      keep

    سوال‌های رایج commute

    گذشته‌ی ساده commute چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده commute در زبان انگلیسی commuted است.

    شکل سوم commute چی میشه؟

    شکل سوم commute در زبان انگلیسی commuted است.

    شکل جمع commute چی میشه؟

    شکل جمع commute در زبان انگلیسی commutes است.

    وجه وصفی حال commute چی میشه؟

    وجه وصفی حال commute در زبان انگلیسی commuting است.

    سوم‌شخص مفرد commute چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد commute در زبان انگلیسی commutes است.

    ارجاع به لغت commute

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «commute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commute

    لغات نزدیک commute

    • - commutativity
    • - commutator
    • - commute
    • - commuter
    • - commuter route
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.