آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ مرداد ۱۴۰۴

    Butterfly

    ˈbʌt̬ərflaɪ ˈbʌtəflaɪ

    شکل جمع:

    butterflies

    معنی butterfly | جمله با butterfly

    noun countable B1

    پروانه

    butterfly, پروانه
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    I saw a beautiful butterfly fluttering in the garden.

    پروانه‌ی زیبایی را دیدم که در باغ پر می‌زد.

    The butterfly's wings were colorful.

    بال‌های پروانه رنگارنگ بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The children chased after the butterfly, trying to catch it.

    بچه‌ها پروانه را دنبال کردند و سعی کردند آن را بگیرند.

    noun countable

    مجازی شخص وظیفه‌نشناس، شخص سهل‌انگار، شخص بی‌مسئولیت، شخص خوش‌گذران

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    As a butterfly, she spent her days shopping.

    او به عنوان یک شخص خوش‌گذران روزهایش را با خرید کردن سپری می‌کرد.

    He lived his life as a butterfly, never committing to anyone long-term.

    او مثل یک شخص بی‌مسئولیت زندگی کرد و هیچ وقت به کسی به مدت طولانی متعهد نبود.

    noun singular uncountable

    ورزش پروانه، شنای پروانه

    butterfly, پروانه، شنای پروانه
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The butterfly is a challenging swimming stroke.

    پروانه یک حرکت چالش‌برانگیز شناست.

    The butterfly requires a lot of upper body strength.

    شنای پروانه نیازمند قدرت زیاد بالاتنه‌ی بدن است.

    noun countable

    بَست گوشواره (بَستی به شکل پروانه که پشت گوش برای نگه داشتن آن بسته می‌شود)

    butterfly, بَست گوشواره (بَستی به شکل پروانه که پشت گوش برای نگه داشتن آن بسته می‌شود)
    verb - transitive

    شکافتن، بریدن، جدا کردن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد butterfly

    1. noun a swimming stroke in which the arms are thrown forward together out of the water while the feet kick up and down
      Synonyms:
      butterfly-stroke monarch admiral skipper lepidopteran tiger zebra apollo giant satyr viceroy morpho caterpillar pupa chrysalis moth red-admiral grayling underwing buckeye metamorphosis Christmas aphrodite ursula alfalfa
    1. verb talk or behave amorously, without serious intentions
      Synonyms:
      flirt romance chat-up dally philander mash coquet coquette
    1. adjective
      Synonyms:
      lepidopterous lepidopterological

    Idioms

    have (or get) butterflies (in one's stomach)

    (عامیانه) بسیار دلواپس و عصبی بودن (مثلاً قبل از امتحان یا نطق)، دلهره داشتن، شور زدن دل

    سوال‌های رایج butterfly

    شکل جمع butterfly چی میشه؟

    شکل جمع butterfly در زبان انگلیسی butterflies است.

    ارجاع به لغت butterfly

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «butterfly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/butterfly

    لغات نزدیک butterfly

    • - butterfingers
    • - butterfish
    • - butterfly
    • - butterfly bandage
    • - butterfly chair
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.