شکل جمع:
butterfliesپروانه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
I saw a beautiful butterfly fluttering in the garden.
پروانهی زیبایی را دیدم که در باغ پر میزد.
The butterfly's wings were colorful.
بالهای پروانه رنگارنگ بود.
The children chased after the butterfly, trying to catch it.
بچهها پروانه را دنبال کردند و سعی کردند آن را بگیرند.
مجازی شخص وظیفهنشناس، شخص سهلانگار، شخص بیمسئولیت، شخص خوشگذران
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
As a butterfly, she spent her days shopping.
او به عنوان یک شخص خوشگذران روزهایش را با خرید کردن سپری میکرد.
He lived his life as a butterfly, never committing to anyone long-term.
او مثل یک شخص بیمسئولیت زندگی کرد و هیچ وقت به کسی به مدت طولانی متعهد نبود.
ورزش پروانه، شنای پروانه
The butterfly is a challenging swimming stroke.
پروانه یک حرکت چالشبرانگیز شناست.
The butterfly requires a lot of upper body strength.
شنای پروانه نیازمند قدرت زیاد بالاتنهی بدن است.
بَست گوشواره (بَستی به شکل پروانه که پشت گوش برای نگه داشتن آن بسته میشود)
شکافتن، بریدن، جدا کردن
have (or get) butterflies (in one's stomach)
(عامیانه) بسیار دلواپس و عصبی بودن (مثلاً قبل از امتحان یا نطق)، دلهره داشتن، شور زدن دل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «butterfly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/butterfly