آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ فروردین ۱۴۰۴

    Graze

    ɡreɪz ɡreɪz

    گذشته‌ی ساده:

    grazed

    شکل سوم:

    grazed

    سوم‌شخص مفرد:

    grazes

    وجه وصفی حال:

    grazing

    شکل جمع:

    grazes

    معنی graze | جمله با graze

    verb - transitive

    خراشیدن، ساییدن، زخمی کردن (سطحی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    The bullet grazed his thigh.

    گلوله، رانش را خراشید.

    She grazed her elbow on the rough wall.

    آرنجش روی دیوار زبر ساییده شد.

    verb - transitive

    برخورد سطحی داشتن، ساییدن، تماس سطحی داشتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The basketball grazed the rim and bounced out.

    توپ بسکتبال لبه‌ی حلقه را لمس کرد و بیرون پرید.

    The car grazed the curb as it turned the corner.

    ماشین موقع پیچیدن با لبه‌ی جدول برخورد سطحی داشت.

    verb - intransitive verb - transitive

    چراندن، چریدن، به چرا بردن

    Two cows were grazing in the meadow.

    دو گاو در مرغزار می‌چریدند.

    He used to graze his horses on the hillside.

    او قبلاً اسب‌هایش را در دامنه‌ی تپه می‌چراند.

    verb - intransitive informal

    کم‌کم خوردن، مدام چیزی خوردن، پراکنده غذا خوردن (به‌جای سه وعده غذا خوردن درطول روز)

    She was grazing on fruit and nuts while working.

    هنگام کار مدام میوه و آجیل می‌خورد.

    He tends to graze on snacks rather than eat proper meals.

    او پراکنده خوراکی می‌خورد تا اینکه وعده‌های غذایی درست و حسابی بخوره.

    noun countable

    خراش، زخم سطحی، ساییدگی

    Luckily, it was just a graze and not a deep wound.

    خوشبختانه فقط خراش است و زخم عمیقی نیست.

    He only had a few minor grazes after falling off the bike.

    بعداز افتادن از دوچرخه فقط چند زخم سطحی برداشت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد graze

    1. noun light and momentary contact with another person or thing
      Synonyms:
      brush flick skim
    1. verb touch
      Synonyms:
      rub scrape scratch brush skim kiss abrade chafe glance off skip carom shave ricochet
      Antonyms:
      manhandle
    1. verb feed on
      Synonyms:
      eat bite nibble munch crunch champ browse forage pasture gnaw masticate crop ruminate uproot
      Antonyms:
      abstain

    سوال‌های رایج graze

    گذشته‌ی ساده graze چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده graze در زبان انگلیسی grazed است.

    شکل سوم graze چی میشه؟

    شکل سوم graze در زبان انگلیسی grazed است.

    شکل جمع graze چی میشه؟

    شکل جمع graze در زبان انگلیسی grazes است.

    وجه وصفی حال graze چی میشه؟

    وجه وصفی حال graze در زبان انگلیسی grazing است.

    سوم‌شخص مفرد graze چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد graze در زبان انگلیسی grazes است.

    ارجاع به لغت graze

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «graze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/graze

    لغات نزدیک graze

    • - graywacke
    • - graz
    • - graze
    • - grazier
    • - grazing
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.