گذشتهی ساده:
grazedشکل سوم:
grazedسومشخص مفرد:
grazesوجه وصفی حال:
grazingشکل جمع:
grazesخراشیدن، ساییدن، زخمی کردن (سطحی)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The bullet grazed his thigh.
گلوله، رانش را خراشید.
She grazed her elbow on the rough wall.
آرنجش روی دیوار زبر ساییده شد.
برخورد سطحی داشتن، ساییدن، تماس سطحی داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The basketball grazed the rim and bounced out.
توپ بسکتبال لبهی حلقه را لمس کرد و بیرون پرید.
The car grazed the curb as it turned the corner.
ماشین موقع پیچیدن با لبهی جدول برخورد سطحی داشت.
چراندن، چریدن، به چرا بردن
Two cows were grazing in the meadow.
دو گاو در مرغزار میچریدند.
He used to graze his horses on the hillside.
او قبلاً اسبهایش را در دامنهی تپه میچراند.
کمکم خوردن، مدام چیزی خوردن، پراکنده غذا خوردن (بهجای سه وعده غذا خوردن درطول روز)
She was grazing on fruit and nuts while working.
هنگام کار مدام میوه و آجیل میخورد.
He tends to graze on snacks rather than eat proper meals.
او پراکنده خوراکی میخورد تا اینکه وعدههای غذایی درست و حسابی بخوره.
خراش، زخم سطحی، ساییدگی
Luckily, it was just a graze and not a deep wound.
خوشبختانه فقط خراش است و زخم عمیقی نیست.
He only had a few minor grazes after falling off the bike.
بعداز افتادن از دوچرخه فقط چند زخم سطحی برداشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «graze» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/graze