فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Shave

ʃeɪv ʃeɪv

گذشته‌ی ساده:

shaved

شکل سوم:

shaven

سوم‌شخص مفرد:

shaves

وجه وصفی حال:

shaving

شکل جمع:

shaves

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1

تراشیدن، رنده کردن، ریش تراشیدن، خراش دادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

I shave every day.

من هر روز ریش می‌تراشم.

Ali shaved off his mustache.

علی سیبیلش را زد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to make the door close right; he shaved the bottom of it

برای اینکه درست بسته شود، پایین در را تراشید.

shaved ham

گوشت خوک رنده‌شده

The bullet shaved his shoulder.

گلوله شانه‌اش را خراشاند.

noun countable

تراش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shave

  1. verb cut outer covering off
    Synonyms:
    cut trim clip shear pare peel skin strip shred skim slice thin cut down cut back prune plane slash crop graze touch kiss brush sliver make bare shingle barber decorticate

Idioms

a close shave

ریش‌تراشی از ته

(عامیانه) نزدیک به خطر، احتمال وقوع (چیزی)

ارجاع به لغت shave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shave

لغات نزدیک shave

پیشنهاد بهبود معانی