تراشیدن، رنده کردن، ریش تراشیدن، خراش دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
I shave every day.
من هر روز ریش میتراشم.
Ali shaved off his mustache.
علی سیبیلش را زد.
to make the door close right; he shaved the bottom of it
برای اینکه درست بسته شود، پایین در را تراشید.
shaved ham
گوشت خوک رندهشده
The bullet shaved his shoulder.
گلوله شانهاش را خراشاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shave» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shave